جدول جو
جدول جو

معنی پادشاه نشان - جستجوی لغت در جدول جو

پادشاه نشان
(اَ یَ)
پادشاه نشاننده. پادشانشان. پادشه نشان، نایب السلطنه که در صغرپادشاه بجای او حکم راند: اما اتابک ایلدگز در ایام دولت سلطان مسعود بن محمد بن ملکشاه کافی ومدبر مملکت آل سلجوق بوده و بعد از وفات سلطان مسعود پادشاه نشان شد و والدۀ الب ارسلان بن طغرل را به نکاح خود درآورد. (دولتشاه سمرقندی، در ترجمه حال مجیر بیلقانی). و رجوع به پادشانشان و پادشه نشان شود
لغت نامه دهخدا
پادشاه نشان
پادشاه نشاننده، آنکه دارای نشان پادشاهان است آنکه علایم و امارات سلطنت را داراست، آنکه زمام امور مملکت و پادشاه در دست اوست
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ خَب ب)
نشانندۀ پادشاه. پادشاه نشان. پادشانشان. نشانندۀ شاه:
ای شاه تاجدار که بر تکیه گاه ملک
هم پادشه نشینی و هم پادشه نشان.
سوزنی.
شاه سنجر که کمترین خدمش
در جهان پادشه نشان باشد.
انوری.
رجوع به پادشانشان و پادشاه نشان شود
لغت نامه دهخدا
(دْ / دِ هَِ دَ)
شیر. اسد
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
پادشاه نشاننده. نشانندۀ شاه. آنکه کسی را به پادشاهی رساند:
هم در بهار عمر بود پادشانشان
هم در بهار خویش بود پادشاسیر.
انوری.
آن پادشانشان که ز تمکین کلک اوست
هر پادشا که بر سر ملکی ممکّن است.
انوری.
و رجوع به پادشه نشان و پادشاه نشان شود
لغت نامه دهخدا
آنکه نشستنی مانند پادشاه دارد آنکه مانند سلاطین جلوس کند، شهری که مقر پادشاه است پایتخت دار الملک
فرهنگ لغت هوشیار
پادشاه نشاننده، آنکه دارای نشان پادشاهان است آنکه علایم و امارات سلطنت را داراست، آنکه زمام امور مملکت و پادشاه در دست اوست
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نشستنی چون پادشاه دارد آنکه مانند سلاطین جلوس کند، شهری که مقر پادشاه است پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه کسیرا بپادشاهی می رساند پادشاه نشاننده، آنکه زمام امور مملکت و پادشاه در دست اوست
فرهنگ لغت هوشیار